بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
بهداشت از منظر قرآن کریم*
عباسعلی واشیان**
چکیده
بهداشت، تأمین کننده سلامت، حافظ و ارتقاء دهنده آن است که برای حفظ حیات و شکوفایی عمر و بهره گیری شایسته از زندگانی ضروری میباشد. خداوند به واسطه قرآن، کسی را که خشنودی پروردگار را پیروی میکند، به راههای سلامت هدایت مینماید.
اسلام بهداشت و سلامتی را نعمت و از جمله حسنات خداوند بر بندگانش معرفی کرده است؛ از اینرو، شریعت اسلامى اهتمام ویژهاى براى این دو قائل شده است.
با آن که هدف نزول قرآن، تربیت و هدایت انسان به سوی کمال است، برای صیانت و حفاظت انسان در ابعاد مختلف جسمی، روحی، روانی، اجتماعی، اعتقادی و فکری نیز نظریه و برنامه دارد؛ از اینرو، لازم است با به کارگیری علوم بهداشت و سلامت، فهم تخصصی عمیقتری از مفاهیم و راه کارهای حفظ و احیای سلامتی و بهداشت از منظر قرآن کریم ارائه گردد. در نوشتار حاضر، با توجه به این مهم، بیست مورد از راهکارهای قرآن کریم در زمینه بهداشت و توانبخشی استخراج و ارائه شده است.
واژگان کلیدی: قرآن، بهداشت، توانبخشی، سلامت.
درآمد
توجه به سلامت، بهداشت و پیشگیری از بیماری در تاریخ بشر همیشه قرین و همراه انسان بوده است. اسلام به عنوان کاملترین دین با نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد انسانی به این مهم پرداخته است تا آنجایی که پیامبر اسلامa با قرار دادن علوم مرتبط با بدن در کنار علم دین میفرماید: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (مجلسی، بحارالأنوار، 1413: 1/220)؛ علم بر دو گونه است، علم دینها و علم بدنها».
اشاره پیامبرa به علم بدنها، فقط شامل طب نیست، بلکه تمام علومی را در بر میگیرد که با بدن و سلامتی انسان ارتباط دارد.
هدف نزول قرآن تربیت و هدایت انسان به سوی کمال است و در راه هدایت، صیانت و حفاظت انسان در ابعاد مختلفی نظیر جسمی، روحی، روانی و اجتماعی انسان را نیز به عهده دارد. با توجه به این هدف به نظر میرسد که لازم نیست قرآن کریم جزئیات تمامی علوم را برای بشر بیان کند؛ چون انسان با عقل و درایت خویش میتواند بسیاری از مسائل تجربی و علوم را به دست آورد؛ لذا منظور از تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ (نحل/89) بودن قرآن بیان تمام جزئیات نیست؛ بنابراین، هر آنچه در راستای هدایت و تکامل تمام و همه جانبه بشر مورد نیاز میباشد؛ از قبیل علوم تجربی، طب، ذکر بعضی از مسائل بهداشتی، سلامتی و پیشگیری، در قرآن گاه اجمالی و گاه غیرمستقیم بیان شده است.
هدف قرآن از بیان مسائل بهداشتی، اصول سلامتی و سطوح پیشگیری، میتواند در هموارسازی راه سعادت و رهنمون به سوی خداشناسی، تحریک کنجکاوی و تفکر بشر در فهم معارف قرآن، تشویق مسلمانان و حتی غیر مسلمانان به تحصیل علم واقعی، جاودانه و خدشهناپذیر و ابطال نشدنی در قالب مطالب و موضوعات علمی، پیشگیری از اختلالات و بیماریها، آرامش روحی و روانی، حفظ و صیانت از سلامتی و... باشد (ر.ک: رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، 1383: 177).
از سوی دیگر، آیاتی که درخصوص بهداشت و پیشگیری از بیماریهای جسمی، روحی، روانی و اختلالات اجتماعی مطرح شده، با علوم روز منطبق و همخوان بوده و علاوه بر آن میتواند پرده از بسیاری از ابهامات بشری با نظریه پردازیهای علمی بردارد؛ پس تعارضی میان قرآن و علوم روز وجود ندارد؛ چون قرآن، وحی الهی و معجزة جاویدان خداوند به پیامبر اکرمa است و ممکن نیست علوم بیپایه را در خود جای دهد: لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (فصلت/42)؛ «هیچ باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سوی آن نمیآید» (رضایی، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، 1383: 22).
تعریف بهداشت
معنای لغوی بهداشت، رفاه کامل، سلامتی و بیمار نبودن است و معنای اصطلاحی آن، رفاه کامل جسمی، روحی، روانی و اجتماعی میباشد و تنها به معنای بیمار نبودن نیست. (تعریف سازمان بهداشت جهانی) معادل عربی آن الصِّحِّی است که ویژه بهداشت میباشد (بستانی، فرهنگ ابجدی، 1370: 549).
پیشگیری در قرآن
با وجود گستردگی روز افزون عرصه بهداشت و سلامت در شاخههای مختلفی همچون بهداشت و سلامتی آب، غذا، هوا، تغذیه، محیط، خانواده، مدرسه، اجتماع و...، برخی از آیات قرآن، در حوزه سلامت با تبیین روشهایی خاص از بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی پیشگیری مینماید. این آیات با تأثیر بر ابعاد مختلف انسان، سلامت او را تأمین میکند در ذیل موارد پیشگیری در قرآن مورد اشاره قرار میگیرد:
1. احسان
احسان به معنای بخشش به غیر و نیکویی در فعل است (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 118). از جمله احسانهای مطلوب و پسندیده، احسان به پدر و مادر، خویشان، یتیمان و مساکین است. این احسان منشأ ارتباطات مأنوستر، رفع اختلالاتی همچون افسردگی، نوامیدی و ارتقای توانمندیهای فرد برای بقای اجتماعی و... است. خداوند در آیاتی به این ضرورت اشاره فرموده است:
الف) وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره/83)؛ «به یاد آرید آن هنگام را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان آن و یتیمان و درویشان نیکى کنید و به مردمان سخن نیک گویید و نماز بخوانید و زکات بدهید. ولى جز اندکى از شما پشت کردید و شمایید روىگردانندگان».
ب) وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (نساء/36)؛ «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نگیرید؛ و نیکى کنید به پدر و مادر و به نزدیکان و یتیمان و بینوایان و همسایهى نزدیک و همسایهى دور و دوست [و همنشین] و در راه مانده و آنچه (از بردگان) که شما مالک هستید؛ که خدا کسى را که متکبّرِ خیالپرداز [و] فخرفروش است، دوست نمى دارد».
در این آیه شریفه، وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً یعنى ترک احسان حرام و احسان واجب است چنانچه ترک شرک واجب و شرک حرام است. پس این جمله عطف به «الّا تشرکوا» است و در حکم والدین است [و نیز شامل] پدران حقیقى که خاندان رسالت باشند (طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378: 5/240).
ج) قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک میآورید و به پدر و مادر نیکى کنید و از بیم درویشى فرزندان خود را میکشید. ما به شما و ایشان روزى مىدهیم و به کارهاى زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک میشوید و کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ میکشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مىکند، باشد که به عقل دریابید».
از سوی دیگر، خداوند متعال هر احسانی را مطلوب نمیداند و اگر احسان به آسیب و اختلال بیشتر منجر گردد، از آن منع میفرماید. احسان غیر واقعی منافقین نمونهای از این نوع ممنوعیت احسان است:
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقاً أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً(نساء/61-63)؛ «و چون ایشان را گویند که به آنچه خدا نازل کرده و به پیامبرش روى آرید، منافقان را مىبینى که سخت از تو رویگردان مىشوند. پس چگونه است که چون به پاداش کارهایى که مرتکب شدهاند مصیبتى به آنها رسد، نزد تو مىآیند و به خدا سوگند مىخورند که ما جز احسان و موافقت قصد دیگرى نداشتهایم؟ خداوند از دلهایشان آگاه است. از آنان اعراض کن و اندرزشان بده به چنان سخنى که در وجودشان کارگر افتد» (ر.ک: طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 616).
2. پیشگیری از قطع نسل (فرزندکشی و سقط)
خداوند متعال با بیانی شگرف، برای حفظ حیات و حفاظت از نسل آدمی، هر گونه کشتار و جنگ ناحق را مضموم دانسته و حتی با بیانی لطیف، شرایط نامطلوبی همچون فقر را توجیهی مقبول برای فرزندکشی نمیداند: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک میاورید و به پدر و مادر نیکى کنید و از بیم درویشى فرزندان خود را مکشید. ما به شما و ایشان روزى مىدهیم. و به کارهاى زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک مشوید. و کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ مکشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مىکند، باشد که به عقل دریابید» (ر.ک: طباطبایی، المیزان، 1374: 7/513).
3. پرهیز از اعمال زشت در نهان و آشکار
خداوند، معمولاً در کنار اوامری همچون امر به عدل و احسان، نهی از اعمال زشت و منافی عفت را نیز یادآور میگردد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نحل/90)؛ «خدا به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد. و از فحشا و زشتکارى و ستم نهى مىکند. شما را پند مىدهد، باشد که پذیراى پند شوید» (ر.ک: طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 12/476).
4. راضی بودن به رضای الهی
رضایت به آنچه خداوند برای انسان قرار داده است و خشنودی به خشنودی او آثاری همچون پیشگیری از اختلالاتی (مانند حرص، طمع، حسادت)، بیماریهایی (مانند بیماریهای قلبی ناشی از فشار کار نامتعادل) و اختلالات دستگاه گوارش در پی دارد. نماد این راضی بودن به رضای الهی را در وجود امامان معصوم علیهم السّلام در بدترین شرایط دوران زندگی آنان میتوان ملاحظه که چگونه صبر نمودند. خداوند در این باره با بیانی روشن، نتیجه این رضایت به رضای الهی را به زیبایی بیان نموده است: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (توبه/100)؛ «از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکى از پىشان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشتهایى که در آنها نهرها جارى است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابى بزرگ».
رضایت از جانب مردم طبق فراز رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، به معناى موافقت دل با عملى از اعمال است، بدون اینکه ناراحت شود و احساس تضاد نماید، این رضایت به صرف کراهت نداشتن حاصل مىشود و لازم نیست که دوست داشتن هم در میان باشد. پس رضایت بنده از خداى تعالى به همین محقق مىشود که از هر امرى که خدا از او خواسته، کراهت نداشته باشد و هر چیزى را که او نهى کرده دوست نداشته باشد. این محقق نمىشود مگر در صورتی که بنده به قضاى الهى و کارهاى تکوینى او راضى باشد و به حکم او و آنچه تشریعاً از وى خواسته، تن دهد؛ به عبارت دیگر، در تکوین و تشریع تسلیم خدا باشد که همان معناى واقعى اسلام و تسلیم شدن به خداى سبحان است. این سخن خود شاهد دیگرى است بر آنکه حکم رضایت خدا در آیه مورد بحث مقید به ایمان و عمل صالح است؛ به این معنا که خداى سبحان از مهاجر و انصار و تابعین کسى را مدح کرده که ایمان به خدا و عمل صالح داشتهاند و خبر مىدهد از اینکه از این گونه افراد مهاجر و انصار و تابعین راضى است و براى آنان بهشت هایى که در دامنههایش نهرها جارى است، آماده کرده است.
مدلول آیه شریفه این نیست که هر کسى که مصداق مهاجر یا انصار یا تابعین شد، هر چند به اندازه خردلى ایمان به خدا نداشته و یک عمل صالح هم انجام نداده باشد، به سبب همین که مهاجرت کرده یا رسول خداo را در مدینه در منزلش جا داده و یا از این دو طائفه تبعیت کرده خدا از او راضى است و دیگر به هیچ عنوان از او خشمگین نمىشود هر چند گناه اولین و آخرین را هم کرده باشد؛ چون خداوند در حق این سه طائفه مغفرت و رحمت را واجب کرده است. زیرا رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه او در ذاتش متصف نمىشود به صفتى که قابل تغییر و تبدّل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد؛ بدین صورت که اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد و در روز دیگرى اطاعتش کنند راضى شود. اگر مىگوییم خدا راضى مىشود، معنایش این است که او با عبد خویش معامله رضایت مىکند و بر او رحمت مىفرستد و نعمتش را ارزانیش مىدارد و اگر مىگوییم خشم مىگیرد و غضب مىکند، معنایش این است که او با بندهاش معامله غضب مىکند، یعنى رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب و نقمتش مىسازد. لذا ممکن است نخست راضى شود، و بعداً به خاطر نافرمانى بندهاش غضب کند، یا به عکس در اول غضب کرده بود و به خاطر اطاعتى که از بندهاش سرزند از او راضى شود.
چیزى که در خصوص آیه مورد بحث از سیاق برمى آید این است که مقصود از این رضایت رضایتى است که دیگر زایل نمىشود و خداوند از طوائف نامبرده طورى راضى شده که دیگر برایشان خشم نمىگیرد؛ چون رضایت از اشخاص معینى نیست، از طبیعت و جنس اخیار است از گذشتگان و آیندگان است، که در ایمان و عمل صالح پیرو گذشتگانى هستند که در ایمان و عمل صالح پایدار بودند، و این امر، امرى نیست که زمان در آن دخالت داشته باشد تا صحیح باشد که در مقطعى از زمان خدا راضى باشد و در مقطع دیگر خشم بگیرد (طباطبایی، المیزان، 1374: 9/510).
5. پاسخ نیکی با نیکی
خداوند احسان متقابل را بهترین شیوه پاسخگویی در مقابل عمل دیگران دانسته است که این نیز خود منشأ تکرار احسان و بهرهمندی افزونتر اقشار جامعه نسبت به هم میشود. خداوند متعال میفرماید : Pهَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُO (رحمن/60)؛ «آیا پاداش نیکى جز نیکى است؟». این استفهام انکارى است و مىخواهد احسانى را که خدا با دادن دو بهشت به اولیاى خود کرده و نعمتهای گوناگونی که در آن بهشتها قرار داده بود، تعلیل کند و بفرماید علت این احسانها آن بود که ایشان نیز اهل احسان بودند؛ یعنى با ترس از مقام پروردگارشان هر چه مىکردند احسان بود (طباطبایی، المیزان، 1374: 19/185).
از سوی دیگر، علاوه بر استفهام انکارى که برای تعلیل نعمتهاى گذشته آمده، خداوند خوف آنان را که در «وَ لِمَنْ خافَ» بیان شده، احسان به شمار آورده است. در روایت انس بن مالک از رسول خدا صلوات الله علیه آمده که: آن حضرت این آیه را خواند و فرمود: آیا مى دانید خدایتان چه مى گوید؟ عرضه داشتند : خدا و رسولش داناتر است. فرمود : «قال ربکم: یقول: هل جزاء من انعمنا علیه بالتوحید الا الجنة».
از این روایت معلوم مى شود که توفیق به عمل، احسانى است از جانب خدا؛ پس عملى که مؤمن انجام مىدهد، خدا این عمل را به او احسان کرده و در مقابل آن، بهشت را نیز مىدهد (قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 1377: 10/495).
6. امیدواری به رحمت الهی با رعایت تقوای الهی
امیدواری به واسطه تقوا از مقولههای بسیار تأثیرگذار در ارتقای اعتماد به نفس افراد و ارتقای تصور از خویشتن است؛ چراکه فرد در کنار توانمندیهای خود، منشأ رحمتی را درک میکند که در جای جای زندگی او حضور دارد و به او توان مضاعف میدهد و او را تنها نمیگذارد تا احساس تنهایی و نا امیدی نماید. خداوند در این باره میفرماید: لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ (آلعمران/198)؛ «اما براى آنان که از پروردگارشان مىترسند، بهشتهایى است که در آن نهرها جارى است. همواره در آنجا مهمان خدا هستند و آنچه نزد خداست براى نیکان بهتر است» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 4/395).
شأن نزول این آیه درباره مشرکان عربی است که تجارت داشتند و از تجارت سود سرشار مىبردند. یکى از مسلمانان گفت: دشمنان خدا در ناز و نعمتند و ما از گرسنگى در هلاکیم که این آیه آمد. فراء گوید: یهود سفر و سیاحت میکردند و در ضمن سفر تجارت کرده، مال بسیار تحصیل مینمودند و خداوند این آیه را فرستاد تا مؤمنان به بهره فراوان آنها حسرت نبرند.
لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لکن براى استدراک است که خلاف معنا آیه قبل را یاد میکند و معنى چنین است: براى کفار عاقبت خیرى نیست، بلکه خیر و سعادت خاص مؤمنان متقى است که اطاعت خدا کردند و ترک گناه نمودند. ادامه آیه نیز شرح نعمتهاى متقیان است و Pخَيْرٌ لِلْأَبْرارِO بیان آن است که نعمتهای متقیان از آنچه کفار با جهانگردى و تجارت کسب کنند، بهتر است؛ زیرا اینها به زودى فنا پذیرد، ولى نعیم اخروى زوالپذیر نیست (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 4/395).
7. دریافت نعمت به واسطه نیکوکاری
در دنیای پیرامون ما هر عملی، عکس العملی دارد. از سوی دیگر، وجود ذی جود خداوند متعال، اجر و مزد هر عملی را بیپاسخ نمیگذارد؛ در نتیجه، انسانها با انجام اعمال نیک ضمن دریافت پاداش، از بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی با رفع نیازهای دیگران پیشگیری مینمایند: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي نَعيمٍ (انفال/13)؛ «البته ابرار و نیکان در بهشتاند و ابرار اولیای مطیع خدایند در دنیا» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 26/355). در تفسیر کاشف آمده است: «الأبرار هم أهل الصدق و صالح الأعمال، و جزاؤهم عند ربهم مغفرة و أجر کریم» (مغنیه، تفسیر الکاشف؛ 1424: 7/531).
8. طلب جدایی از مردم نافرمان از امر الهی
انسانهای عاقل در فرایند زندگی خود همیشه به دنبال آرامش و زندگی بدون دغدغه در کنار محفل گرم و صمیمی خانواده در یک جامعه امن و پاک هستند. با جداشدن از افراد مخل این شرایط مطلوب، شرایط مطلوب قابل تداوم و استمرار است. همانهایی که به دلیل عدم اطاعتپذیری و عدم توجه به اوامر و نواهی الهی، نظم مطلوب عالم را بر هم میزنند؛ غافل از آنکه این مخالفت و عدم تبعیت از دستورات الهی هم به خود آنها و هم به پیرامون آنها میتواند آسیب وارد نماید. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَ أَخي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (مائده/23-26)؛ «دو مرد از آنان که پرهیزگارى پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود، گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شوید و چون به شهر درآمدید، شما پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید. گفتند: اى موسى، تا وقتى که جباران در آنجایند، هرگز بدان شهر داخل نخواهیم شد. ما اینجا مىنشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید. گفت: اى پروردگار من، من تنها مالک نفس خویش و برادرم هستم. میان من و این مردم نافرمان جدایى بینداز. خدا گفت: ورود به آن سرزمین به مدت چهل سال برایشان حرام شد و در آن بیابان سرگردان خواهند ماند. پس براى این نافرمانان اندوهگین مباش» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 6/276).
9. طلب راه مستقیم
طلب هدایت و راهی که منتج به عاقبت خوش و مطلوب میگردد، از دیر باز به عنوان راهنمایی برای رسیدن به مقصود متعالی برای بشر مطرح بوده است. در واقع، فرد با این شاخص از سرگردانی و نداشتن هدف و آرمان قابل اعتماد نجات مییابد و سرگشتگی او به امیدواری مبدل میگردد. قرآن کریم این راه مستقیم را که به سوی هدایت و انسان کامل است، برای بشر ترسیم نموده است : وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (انعام/87).
این آیه اتصال هدایت الهى در سلسله آبا و ابناى بشر را تأیید مىنماید؛ براى اینکه «ذریات» را که همان نسل آینده است با «آباء» که نسل گذشته است با هم ذکر نموده و فرموده که آیندگان نیز در داشتن هدایت با حاضران به پدرى یا پسرى یا اخوت اتصال دارند» (طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 2/11).
در سوره حمد نیز از خداوند طلب مینماییم که صراط مستقیم را به ما بنمایاند :اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ (حمد/6)؛ «ما را به راه راست هدایت فرما».
«هدى» در اصل باید به «لام» یا «إلى» متعدى شود؛ نظیر آیه يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ (اسراء/9)؛ «قرآن مردم را به راسترین و استوارترین راه هدایت مىکند» و آیه إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (شوری/52)؛ «و اینک تو اى پیامبر مردم را به راه راست هدایت خواهى کرد»، ولى در آیه مورد بحث «هدى» بنفسه متعدى شده است. «صراط مستقیم» نیز دین حقّى است که خداوند جز آن را از بندگانش نمىپذیرد و «دین» از آن جهت «صراط» نامیده شده است که پیروان و رهروان خود را به بهشت مىرساند؛ چنان که «جادّه» عابر را به مقصد مىرساند؛ بنابراین، معناى «اهدنا» این مى شود که پروردگارا با بخشش الطاف بیکرانت بر هدایت ما بیفزا؛ مثل آیه وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً (محمّد/17) (طبرسی، جوامع الجامع؛ 1374: 1/10).
10. پناه بردن به خدا در هنگام وسوسههای شیطانی
از نخستین انسان تا زمان حاضر به تصریح قرآن کریم، حضور شیاطین انس و جن همیشه مطرح بوده است. خداوند راه امان ماندن از خطر و آسیب این شیاطین را پناه بردن به خدا میداند؛ همان خدایی که شنوا و بینا به همه چیز در همه جا و در تمامی شرایط است؛ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (اعراف/200)؛ «هرگاه وسوسهاى از شیطان در دل تو افتاد که تو را بر خلاف آنچه بدان مأمور شدهاى وسوسه کرد، به خدا پناه ببر و از شیطان پیروى مکن». در این آیه «نزغ» به معناى «نازغ» به کار رفته که مصدر به معناى اسم فاعل آمده است؛ یعنی گویا شیطان هنگامى که انسان را به گناهان تحریص مىکند، او را به حرکت درمىآورد و برمىانگیزد (طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 2/438).
11. تقوا و صبر، مقدمه پاداش الهی
در انجام امور و در اعمال، گفتار، کردار و حتی تفکرات اگر خداوند را در نظر بگیریم و صبر پیشه سازیم، بسیاری از تنشها و نابسامانیهایی که ممکن است بروز نماید، پیشگیری میشود. نظیر زود قضاوت ننمودن یا جمعآوری اطلاعات دقیق و کافی در تعیین نوع و روش برخورد با موضوعات مختلف که محصول چنین نگرشی نه تنها سودمندی در دنیا، بلکه پاداش الهی دارد. نمونه این تقوا و صبر را خداوند متعال در قرآن کریم در عاقبت حضرت یوسفg بیان میفرماید: قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ (یوسف/90)؛ «آیا تو یوسفى؟ گفت: آرى، من یوسفم و این برادر من است. خدا به ما منّت گذاشته است. هر کس که تقوا و صبر پیشه کند، حتما خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 12/289).
12. برادری
پشتیبانی، همراهی و همیاری نمودن یکدیگر در سختیها و مشکلات، یکی از نمادهای پیشگیرانه از بسیاری از معضلات فردی و اجتماعی است. خداوند متعال با اشارهای لطیف به معاونت حضرت هارونg برای برادرش حضرت موسیg به این ارزش توجه داده است تا از آن الگو بگیریم: وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي هارُونَ أَخي اشْدُدْ بِهِ أَزْري (طه/29ـ31).
در الموسوعة القرآنیه آمده است: «وَزِیراً» أی معینا یحمل عنى ثقل ما کلفت به... (ابیاری، الموسوعه القرآنیه، 1405: 10/291).
به بیانی دیگر، خداوند قدرت بازو و محکم شدن آن را به همراهی دیگری تعبیر مینماید: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (قصص/35). در این آیه، بازویت را به وسیله برادرت محکم مىکنم، کنایه از این است که تو را به وسیله او تقویت خواهم کرد. نیز عدم وصول فرعونیان به آن دو، کنایه است از اینکه آنان قدرت و تسلط بر کشتن شما نخواهند یافت، گویا آن دو بزرگوار را در یک طرف و فرعونیان را در طرف دیگر، دو گروه فرض کرده که با هم مسابقه دارند. آن گاه فرموده است: گروه فرعونیان به شما نمىرسند تا چه رسد به اینکه از شما سبقت گیرند.
به هر حال، معناى آیه این است که به زودى تو را به وسیله برادرت هارون تقویت و یارى خواهیم کرد، و براى شما تسلط و اقتدار و غلبهاى بر ایشان قرار خواهیم داد تا به سبب آیاتى که ما شما دو نفر را به وسیله آن غلبه مىدهیم، نتوانند بر شما مسلط شوند. آن گاه همین غلبه دادن آن دو بزرگوار را بر فرعونیان با عبارت أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکمَا الْغالِبُونَ بیان نموده است. در واقع، این بیان را آورده تا بفهماند که نه تنها آن دو غالباند، بلکه پیروان ایشان نیز غالب هستند. از این بیان روشن مىشود که کلمه «سلطان» به معناى قهر و غلبه است، ولى بعضى (طبرسی، مجمع البیان، 1380: 7/253) از مفسران گفتهاند: «به معناى حجت و برهان است» (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 16/48).
13. دفاع برای پیشگیری از ضعف
در عرصه دفاع فردی و جمعی و از جمله دفاع از خانواده در مقابل عناصر آسیبزا، چه در جنگ نرم و چه در جنگ سرد، انسان عاقل باید از نفوذ عوامل آسیب زا جلوگیری نماید. اگر در این خصوص ضعفی بروز نماید و کوتاهی شود، آسیب آن به لایههای مختلف اجتماع وارد میشود. قرآن کریم به این مهم این گونه اشاره دارد: قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَليلاً (احزاب/18)؛ «خداوند آنان که مردم را از جنگ باز مىداشتند و به برادران خود مىگفتند پیش ما بیایید، به خوبى مىشناسد. آنها مردمى ضعیفند و جز به مقدار کمى، کارزار نمىکنند».
کلمه «معوقین» اسم فاعل از تعویق است که به معناى منصرف کردن و تأخیر انداختن است و کلمه «هلمّ» اسم فعلى است که معناى «بیا» را مىدهد و چون اسم فعل است، تثنیه و جمع ندارد. و کلمه «بأس» به معناى شدت و جنگ است (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 16/431).
14. استعفاف و تعفف
در نظام بهداشت و سلامت از منظر قرآن و عترت، لزوم عفت ورزی و پاکدامنی و خود نگهداری در مقابل امیال و شهوات که منشأ بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی است، به کرات بیان گردیده است. این عفت و پاکدامنی در شرایط وجود استطاعت و عدم آن به شکلهای گوناگونی قابل تصور و اجراست؛ با فرایندهایی همچون ازدواج در شرایط استطاعت و روزهداری و ورزش در فراهم نبودن شرایط ازدواج.
استعفاف و تعفف حصول حالتی برای نفس است که از غلبه شهوت جلوگیری میکند (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 351)؛ برای مثال، خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ... وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيمٌ (نور/33)؛ «آنان که استطاعت زناشویى ندارند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خدا از کرم خویش توانگرشان گرداند... و کنیزان خود را اگر خواهند که پرهیزگار باشند به خاطر ثروت دنیوى به زنا وادار مکنید. هر کس که آنان را به زنا وادارد، خدا براى آن کنیزان که به اکراه بدان کار وادار گشتهاند، آمرزنده و مهربان است».
کلمه «استعفاف» و «تعفف» با همدیگر قریب المعنا هستند. مراد از نیافتن نکاح، قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است. معناى آیه این است که کسانى که قدرت بر ازدواج ندارند، از زنا احتراز بجویند تا خداوند ایشان را از فضل خود بى نیاز کند.
کلمه «فتیات» به معناى کنیزان و فرزندان ایشان و کلمه «بغاء» به معناى زناست و این کلمه مفاعله از بغى است، و «تحصن» به معناى تعفف و ازدواج کردن است. اگر نهى از اکراه را مشروط کرده به اینکه اگر خودشان خواستند تعفف کنند، بدان جهت است که اکراه در غیر این صورت تحقق نمییابد؛ لذا در صورت اکراه آنان را وعده مغفرت داده است (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 15/158).
15. تعفف حتی در کهنسالی
تعفف و خود نگهداری به اندازهای عامل پیشگیرانه و حافظ سلامتی جامعه است که در دوره کهنسالی نیز مورد توجه قرار گرفته است قرآن میفرماید: وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (نور/60)؛ «پیر زنان که دیگر امید شوىکردنشان نیست، بى آنکه زینتهاى خود را آشکار کنند، اگر چادر خویش بنهند، مرتکب گناهى نشده اند. و خوددارى کردن برایشان بهتر است و خدا شنوا و داناست».
کلمه «قواعد» جمع قاعده است که به معناى زنى است که از نکاح بازنشسته باشد؛ یعنى دیگر کسى به خاطر پیرىاش میل به او نمىکند؛ بنابراین، جمله اللاَّتي لا يَرْجُونَ نِكاحاً وصفى توضیحى براى کلمه قواعد است. بعضى گفتهاند: کلمه مذکور به معناى زنى است که از حیض یائسه شده باشد و وصف بعد از آن صرفاً براى رفع اشتباه است (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 7/154).
در واقع، این آیه در معناى استثنایى است از عموم حکم حجاب و معنایش این است که بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن که مىتوانند بى حجاب باشند. البته در صورتى که کرشمه و تبرج نداشته باشند. جمله وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ کنایه است از خودپوشى؛ یعنى همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و جمله وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ تعلیل حکمى است که تشریع کرده و معنایش این است که خدا آنچه را که زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، شنواست و به احکامى که به آن محتاجند، داناست (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 15/228).
16. استقامت در عهد و پیمان
استقامت به معنای پایداری در راهی بر خط راست است (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 418). خداوند متعال مکرر در آیات متعدد با اشاره به پایبندی به عهد و پیمانهای بسته شده، بر آن تأکید مینماید. این پایبندی در عرصه فردی باعث افزایش اعتماد به نفس و پرهیز از آسیبهای پیرامون میگردد. در عرصه خانواده، بنیانهای مستحکم خانواده و ارتباط بین زن و شوهر را حفظ مینماید و در عرصه اجتماعی، پایبندی به اصول و قواعد و قوانین را در پی دارد. خداوند متعال در موضوع عهد و پیمان با کسانی که قابل اعتماد نیستند و نمیتوان به آنان دل بست، نمونهای را ذکر مینماید که مشرکان هستند، آنجا که میفرماید: كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (توبه/7)؛ «چگونه مشرکان را با خدا و پیامبر او پیمانى باشد؟ مگر آنهایى که نزد مسجد الحرام با ایشان پیمان بستید. اگر بر سر پیمانشان ایستادند، بر سر پیمانتان بایستید. خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
آیه بدین معناست که چگونه اینها پیمان درستى دارند با اینکه در دل تصمیم به شکستن و نقض آن گرفتهاند. در واقع، این کلام و استفهام از روى تعجب یا از روى انکار است. برخى گفتهاند: معناى آیه این است: چگونه خدا دستور میدهد که از ریختن خون مشرکان دست باز دارید؟! آنگاه کسانی که نزد خدا پیمان دارند، استثناء شدهاند؛ زیرا اینان در دل قصد پیمان شکنى و خیانت تو را ندارند.
معناى استقامت در این آیه نیز این است که تا وقتى آنها بر عهد و پیمان پایدارند، یعنى مادامى که اینها بر آن طریقه مستقیم با شما باقى هستند، شما نیز با آنها همانگونه باشید.
17. عدم پیروی از نادانان
در سیر به سوی تکامل و پیشرفت، انسان عاقل به دنبال افراد یا جریاناتی است که منشأ پیشرفت و رشد او شوند؛ پس به نادانان و جاهلان اتکا نمینماید. این موضوع به عنوان یک راهکار فردی، خانوادگی و اجتماعی مانع از ورود هجمههای چشم و همچشمی، تجملگرایی، ظاهرنگری، حسادت، حرص و طمع میگردد. قالَ قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبيلَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ (یونس/89)؛ «(خدا) فرمود: دعای هر دو شما پذیرفته شد؛ پس پایداری کنید؛ و راه کسانی را که نمیدانند، پیروی مَکنید».
از امام صادقg نیز روایت شده است: «وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ» یعنی خداى سبحان در این آیه موسى و هارون را نهى کرده و فرموده است: از طریقه کسى که به خدا ایمان ندارد، و خدا و پیغمبران او را نمىشناسد پیروى نکنید (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ 1380: 11/348).
18. توجه به بصیرت و آگاهی دائمی الهی بر مخلوقات
نظارت دائمی، مستمر و حضور خداوند که در تمامی مراحل، زمانها، شرایط و حالات در کنار انسان حضور دارد و از رگ گردن به او نزدیکتر است، خود نقطه اتکا و توکل به ذاتی است که هیچگاه انسان را تنها نمیگذارد؛ رویکردی که علاوه بر پیشگیری از افسردگی و احساس تنهایی، قدرتی مضاعف را ایجاد مینماید تا انسان به سوی تکامل و پیشرفت میل نماید. خداوند متعال استقامتورزی و حرکت در راستای فرامین الهی را قرین توجه خویش میداند که هیچ چیزی از محضر او پنهان نمیماند فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (هود/112)؛ «پس همانگونه که فرمان داده شدی پایداری کن! و کسانی که با تو (به سوی خدا) بازگشتند، (نیز پایداری کنند) و طغیان مَکنید، [چرا] که او به آنچه انجام میدهید بیناست».
استقامت در آیه به معنای اداى مأموریت و رساندن آن و جلوگیرى از منهیات الهى است که طبق آیه شامل مؤمنان نیز میشود.
وَ لا تَطْغَوْا یعنى با کم و زیاد کردن آن از امر و فرمان خدا تجاوز نکنید که از حد استقامت خارج شوید و بدانید که به راستى خداوند به اعمال شما داناست و چیزى بر وى پوشیده نماند.
19. طهارت و پاکیزگی (وضو، غسل و تیمم)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (مائده/6)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که برای نماز برمیخیزید، پس چهرههایتان و دستهایتان را تا آرنج بشویید؛ و سرهایتان و پاهایتان را تا دو مفصل [یا برآمدگی روی پاها] مسح کنید. و اگر جُنُب هستید، پس (با غسل کردن خود را) پاک کنید. و اگر بیمارید یا در مسافرتید [و] یا یکی از شما، از مکان پستِ (دستشویی) آمد، یا با زنان تماس (جنسی) داشتید، و آبی (برای وضو یا غسل) نیافتید، پس بر زمینِ پاکِ [نیکو] تیمّم کنید؛ و از آن، بر چهرهها و دستهایتان بکشید. خدا نمیخواهد، تا بر شما هیچ تنگ بگیرد، ولیکن میخواهد، تا شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ تا شاید شما سپاسگزاری کنید».
آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه نماز مشروط به شستن و مسح کردن (وضو) است و از آن بیش از این مقدار استفاده نمىشود که نماز وضو مىخواهد، اما اینکه آن قدر اطلاق داشته باشد به طورى که دلالت کند بر اینکه هر نمازی یک وضو لازم دارد، هر چند وضوى قبلى باطل نشده باشد، منوط به این است که آیه شریفه اطلاق داشته باشد، در حالی که آیات تشریع از جمیع جهات کمتر اطلاق دارد. البته این سخن با قطع نظر از جمله: وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا است، چون با در نظر گرفتن این جمله آیه نسبت به حال جنابت اطلاق ندارد، بلکه مقید به نبودن جنابت است. حاصل معناى مجموع آیه این است که اگر جنب نباشید و بخواهید به نماز بایستید، باید وضو بگیرید و اما اگر جنب بودید، باید خود را طاهر سازید.
جمله إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ... اطلاق ندارد تا دلالت کند که یک یک نمازها وضو مىخواهد. ممکن است همین معنا را از جمله وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ استفاده کرد؛ چون این جمله به ما مىفهماند که غرض خداوند از تشریع غسل، وضو و تیمم این نیست که تکلیف و مشقت شما را زیاد کند، بلکه غرض این است که طهارت معنوى حاصل شود؛ بنابراین اگر غرض داشتن طهارت است، نمازگزار مادام که وضوى قبلیش باطل نشده، طهارت معنوى دارد، پس تکتک نمازها وضو نمىخواهد (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 5/355).
از سوی دیگر، در بررسی فواید معنوی و بهداشتی وضو و تیمم همین بس که چون انسان خود را آماده حضور در محضر خدا مینماید و در واقع همچنان که از مفهوم کنایی وضو به دست میآید. سر تا پا، مطیع و فرمانبردار خدا میگردد تا افزون بر سخن گفتن با خدا، عامل به آنچه میگوید گردد، با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» تنها امید به رحمت خدا داشته باشد. در مقابل نعمات او با اطاعت و بندگیش شکر گذاری نماید. او را مالک روز جزا بداند و ایمان به معاد و روز رستاخیز داشته باشد. تنها او را بپرستد و تنها از او یاری بجوید. از او راه مستقیم هدایت را طلب نماید. راه و طریق کسب نعمت و روزی را از او بخواهد و از راه مغضوبین و گمراهان بپرهیزد (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 1387: 5/55).
طهارت، وضو، غسل و تیمم علاوه بر بعد عبادی، سلامت و بهداشت جسم، روح، روان و تعاملات با دیگران در فضای خانواده و مسجد را نیز به دنبال دارد. تعادل در اجزای بدن همچون دستها و پاها و تعادل در اعصاب با تکراری که در هر شبانه روز دارد نیز از فواید آن است. از سویی، پیشگیری از بسیاری از بیماریها نظیر عفونتها و اختلالات دستگاههای بدن نظیر سیستم کلیه و مجاری ادرار نیز فواید دیگر آن میتواند باشد.
20. پرهیز از غنا
در موضوع غنا، لهو ولعب آیات بسیاری آمده است که نشانهای برای راهنمایی بشر در برخورد با این امور میتواند باشد؛ اموری که نه تنها سلامت روحی و روانی فرد را به خطر میاندازد، بلکه ممکن است ستونهای خانواده را به لرزه درآورد و بنیانهای اجتماعی را تخریب نماید. محصول تبعیت از اوامر الهی در این خصوص صیانت از فرد، خانواده و جامعه است که با استفاده حداکثری از پتانسیلهای حلال خدادادی و پر نمودن ظرف آن، جایی برای ابتلا به گناه، کجروی و آسیب باقی نمیگذارد. خداوند میفرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ (لقمان/6).
غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین است. در اینجا سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند؛ سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرند، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرند. نخست مىفرماید: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مىکنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى از راه خدا گمراه سازند» و در پایان آیه اضافه مىکند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است».
به هر حال، غنا یکی از مصادیق لهو الحدیث است. «لهو الحدیث» نیز مفهوم وسیع و گستردهاى دارد و هر گونه سخنان یا آهنگهاى سرگرم کننده و غفلت زا که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مىکشاند در بر مىگیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگهای شهوتانگیز و هوسآلود باشد و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مى دهد.
از مجموع کلمات فقهاى اسلام استفاده مىشود که «غنا» آهنگهایى است متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد و قواى شهوانى را در انسان تحریک مىنماید. این نکته نیز جالب توجه است که گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن؛ به این ترتیب اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگ هاى مطرب بخوانند و گاه تنها آهنگ، غناست. نیز اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را اگر به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیاشان و فاسدان است حرام مى باشد (مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، 1387: 3/552).
در جای دیگری از قرآن کریم خداوند متعال میفرماید: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج/30) خداوند پس از آن که بندگانش را به توجّه نسبت به محرّماتش وادار فرموده در این قسمت به دورى از بتها و گفتار دروغ سفارش مىکند زیرا توحید خداوند و نفى شرک از ذات اقدس او، و نیز صادق گفتار، بیشترین حرمت را داراست.
از سوی دیگر، خداوند شرکت در مجلس غنا و شاهد بودن بر آن را نهی مینماید؛ آنجایی که میفرماید: وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (فرقان/72)؛ «و کسانی که به باطل گواهی نمیدهند (و در مجالس باطل حاضر نمیشوند) و هنگامی که بر بیهوده بگذرند، بزرگوارانه بگذرند». محمد بن مسلم از امام صادقg نقل میکند که در مورد این آیه سؤال شد. حضرت فرمودند: منظور غنا است (کلینی، اصول الکافی، 1369: 6/432). منظور لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ کسانی هستند که «در مجالس گناه و هرزگى و باطل حاضر نمىشوند» نیز مقصود از «زور» غنا و خوانندگى است، که از امام باقرg و امام صادقg روایت شده است. در نهایت باید گفت پرهیز از غنا و هرگونه لهو الحدیث، نقش به سزایی در بهداشت روح و روان آدمی دارد که آثار آن را در زندگی فردی و اجتماعی میتوان ملاحظه کرد.
نتیجه
از آنچه در نوشتار حاضر گذشت، نتایج ذیل به دست میآید:
1. تندرستی، بهداشت و سلامت و پیشگیری به مفهوم وسیع آن یک ارزش است.
2. اهل ایمان به سالم زیستن شایستهترند.
3. سلامت به طور کلی، خود مقدمه لازم برای انجام وظایف دینی و حفظ کیان اعتقادی و عزت مسلمانان است.
4. تأمین سلامت و حفظ و ارتقای آن نیازمند برخورداری مردم از آگاهیهای ضروری بهداشتی است.
5. هر تلاشی که در زمینه بهداشت و پیشگیری با الهام از رهنمودهای حیات بخش و مسئولیت آفرین اسلامی صورت میگیرد، تلاشی مقدس است که میتوان آن را مصداق روشنی از اعمال صالح و عبادات ثمربخش و مایه خشنودی خداوند متعال دانست.
6. همه و به خصوص برگزیدگان و فرهیختگان و مدیران جامعه اسلامی برای تأمین سلامت جامعه بشری به طور عام و برای جامعه اسلامی به طور خاص مسئولیت دارند.
7. از آنجا که تأمین سلامت با مفهوم جامع آن مشارکت همگانی را میطلبد، بجاست که آن را یک مسئولیت همگانی فرض نماییم.
منابع
- ابیاری، ابراهیم (1405ق)، الموسوعه القرآنیه، موسوعه السجل العرب.
- بستانی، فواد افرام (1370ش)، فرهنگ ابجدی، مترجم رضا مهیار، تهران، اسلامی.
- حر عاملی، محمد حسن (1412ق)، وسائل الشیعه، قم، آل البیت.
- حسین بن محمد (معروف به راغب اصفهانی)، ابی القاسم (1385ش)، المفردات فی غرائب القرآن، ارومیه، ظرافت.
- رضایی اصفهانی، محمد علی (1387ش)، تفسیر قرآن مهر، قم، پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن.
- رضایی اصفهانی، محمد علی و جمعی از فضلای حوزه و دانشگاه، ترجمه قرآن کریم، موسسه فرهنگی دارالذکر، 1383ش.
- رضایی اصفهانی، محمدعلی (1383ش)، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، تهران، اسوه.
- رضایی، حسنرضا (1383ش)، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مدیریت حوزه.
- صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1387ش)، عیون اخبار الرضا، تهران، نشر جهان.
- صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1390ش)، علل الشرایع، تهران، وانک، چاپ سوم.
- صفی علیشاه، حسن بن محمد باقر (1378ش)، تفسیر صفی، تهران، منوچهری.
- طباطبایی، محمد حسین (1374ش)، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- طبرسی، ابو علی فضل بن حسن (1374ش)، جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
- طبرسی، فضل بن حسن (1380ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، فراهانی.
- طیب، سید عبدالحسین (1378ش)، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام.
- علی بن الحسین، امام چهارم (1387ش)، الصحیفه السجادیه، تهران، کارآفرینان فرهنگ و هنر، چاپ دوم.
- قرشی، سید علی اکبر (1377ش)، تفسیر أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1369ش)، اصول الکافی، قم، اسلامیه.
- مجلسی، محمد باقر (1413ق)، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه.
- مستغفری، ابوالعباس و محمد خلیلی (1385ش)، روش تندرستی در اسلام، ترجمه یعقوب مراغی، قم، مومنین، چاپ چهارم.
- مغنیه، محمد جواد (1424ق)، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
- مکارم شیرازی، ناصر (1387ش)، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
* . تاریخ دریافت: 4/12/1392 و تاریخ تأیید: 26/3/1393
** . عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیة sadra251@gmail.com